به اطلاع می رساند هرکس تمایل به همکاری در این وب سایت دارد با ایمیل بنده مکاتبه کند:

Tofan110@gmail.com

مرجعي براي بدست آوردن اطلاعات عمومي در تمامي ضمينه ها ، در صورت نبود مبحث مورد نظر مي تواند از سامانه پيام نگار سايت براي اطلاع در مورد كمبود مطلب سايت در ضمينه مورد نظر استفاده نماييد.

ايران سراي من است و بايد اطلاعاتي درباره آن به هم وطنان عزيز بدهم تا بهتر بتوانيم ايران اين بهشت روي زمين را بشناسيم كه در راستاي توسعه و پيشبرد ايران عزيز همت كنيم.

ايران از هزاران سالها پيش تمدن در ايران وجود داشته و مردم آن براي شهرهاي خود اسامي خاصي را بر مي گزيدند براي اطلاعات بيشتر به صفحه تقسيمات كشوري و اسامي قديم شهرهاي ايران مراجعه كنيد.

در جهاني كه ما در زندگي مي كنيم بسياري از بناها و آثار معروف وجود دارد كه از ديرباز براي ما به ارمغان رسيده است و بايد در نگهداري از آن ها كوشا باشيم و آنها را بيشتر بشناسيم و اهميت آنها را بدانيم و همچنين عجايبي وجود دارد كه علت وجود بسياري از انها كشف نشده و تا به حال نشناخته باقي مانده است.

من ناچار هستم افكار و احساساتم را و آنچه را بر من مي گذرد ، از ديگران پنهان كنم. متاسفانه كسي نمي فهمد منظور واقعي من چيست؟ عشق  پاك چيست؟ نمي فهمند كه مي شود بي هيچ دليلي و بنا بر هيچ اجباري و بر حسب هيچ نوع مصلحتي كسي را فقط دوست داشت. به خاطر دوست داشتن ، به خاطر قداست و لطافتي كه خداوند در اين كشش و جذبه آسماني قرار داده است. اگر ما با جهالتها ، كوته بيني ها ، حسادتها و صفاتي از اين دست نتوانيم عشق را و دوست داشتن را بفهميم ، باز ولي خداوند آنها را در نهاد ما قرار داده و گريزي از آن نيست. نمي شود هميشه و همواره خود را سركوب كرد.

مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز

 

ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست

كاش انساني آزاد و رها بودم كه هيچ تعلقي او را به بند نكشيده بود. كاش يك پر سبك بودم كه با باد به هر سو كه مي خواستم پرواز مي كردم. البته نه ، در آن صورت باد مرا به اين سو و آن مي برد. دوست ندارم در استيلاي باد باشم. كاش انساني تنها در يك جنگل دوردست بودم كه ... نه در آن صورت در همان 5 دقيقه اول احساس غربت مي كردم. كاش همين جا در شهر خودم پولدار بودم و هر طور دلم مي خواست زندگي مي كردم. اما هيچ موهبتي به آدمي اعطا نمي شود مگر آن كه او را از موهبتي ديگر باز بدارد.

سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

اكنون هنگام انديشيدن به خاك نيست. آسمان انتظار مرا مي كشد. از فراز افسانه ها ، فاصله ها محو مي شوند و اين حقيقت است كه گذشته را به حال مي پيوندد. در اينجا چقدر همه چيز ، ناب و خالص است. آوازهاي اساطيري و ترانه هاي آسماني ، سرود رهايي را در گوشم جاري مي سازد. ديگر نمي توانم صبر كنم مهربان !